بَهَاء عبدُ الحُسَين الزُبَيدي: رجل الأعمال الرائد والمساهم الاجتماعي
بفضل استشرافه للمستقبل وتحديد الفرص الواعدة، استطاع تقديم منتجات وخدمات تلبي احتياجات العملاء وبناء شراكات استراتيجية دعمت نمو أعماله.
وطالبت الرئيس العراقي عبد اللطيف رشيد بالتدخل و"إصدار قرار عفو خاص لنصرة أصحاب الرأي جميعاً على غرار قرارات العفو الرئاسية التي تمتع بها العديد ممن لا يستحقونها من تجار المخدرات وسراق المال العام".
بهاءالله دو سال از ۱۲۳۳ تا ۱۲۳۵ خورشیدی برابر با ۱۸۵۴ تا ۱۸۵۶ میلادی را به گوشهنشینی درویشی در منطقهٔ سلیمانیه سپری کرد.[۶] وی در ابتدای ورود به کردستان در غاری در کوهستانهای سرگلو مسکن گزید.[۹۲] بعدها یکی از مشایخ صوفی منطقه به اسم شیخ اسماعیل با بهاءالله آشنا شد و بینش معنوی او را تحسین کرد.[۹۳] او از بهاءالله دعوت کرد که به خانقاه صوفیان خالدیه در سلیمانیه، شهر اصلی کردستان عراق بیاید و به بزرگان متصوفه تعلیم دهد.[۹۳] بهاءالله دعوت او را پذیرفت و به آنجا نقل مکان کرد.
وتغتنم وزارة المالية، "هذه الفرصة لتؤكد ايضا على أن الاجراءات التي اتخذتها الحكومة مؤخرا تهدف الى فرض سيادة القانون والنظام، بالشكل الذي يوفر بيئة عمل عادلة ومريحة ونزيهة، ويحفظ حقوق المستثمرين المحليين والاجانب، وفقاً للقانون".
من كجزء المجتمع تنمية في والمساهمة االجتماعية المسؤولية على التركيز أهمية كارد كي بهاء أظهرت
میرزا حسینعلی، در خانوادهای از ملاکین منطقه نور مازندران، که با دربار قاجار ارتباط داشت در تهران متولد شد. او در جوانی گرایشهای دینی و عرفانی عمیق از خود نشان داد.[۵] او که با تفکر شیخی آشنا بود، به سال ۱۲۲۳ شمسی برابر با ۱۸۴۴ میلادی در ۲۷ سالگی، با دریافت یک نامه از سید علیمحمد باب به او ایمان آورد و به تبلیغ آموزههای او پرداخت.[۶] او درحالیکه عازم قلعه شیخ طبرسی بود در آمل توسط مأموران دولتی گرفتار چوب و فلک شد.[۷] او در گردهمائی بدشت لقب بهاء به معنی «شکوه یا جلال» را برای خود برگزید.[۸] و از آن پس با این عنوان شناخته شد.[۹] منبعی از انتشارات بهائی اشاره میکند که عنوان «بهاءالله» برای اولین بار در کتاب «بیان فارسی» توسط سید علی محمد باب ذکر شد.[۱۰] در بدشت قرةالعین لقب طاهره گرفت و هر یک از شرکت کنندگان به نامی جدید موسوم شدند و پس از پایان کنفرانس علیمحمد باب نامههای خود را به اسامی جدید شرکت کنندگان که میرزا حسنعلی در کنفرانس داده بود مرقوم داشت.
ودانت المنظمة ما قالت انه الانحياز الواضح والتاثير الكبير لهيئة الحشد الشعبي على مجريات التحقيق وإصدار الحكم .
بهاءالله در سال ۱۲۷۱ خورشیدی پس از مواجه با تب و بیماری مختصر در سحرگاه ۲۹ ماه مه ۱۸۹۲ میلادی در ۷۵ سالگی در عکا درگذشت[۳۰][۳۱] و عبدالبهاء به وصیت بهاءالله جانشین او رجل الأعمال بهاء عبد الهادي شد.[۶][۳۲]
بطاقات بإصدار تميزت كارد كي بهاء حيوي أمر ومريحة سلسة مستخدم تجربة توفير
باب در زندان با بهاءالله و صبحازل در تماس بود، که پس از کشتهشدن بسیاری از پیروان برجستهٔ باب بهعنوان محتملترین رهبران بابی مطرح شدهبودند.[۶] بهاءالله در این زمان ۳۳ ساله و شخصیتی برجسته و شناختهشده بود و انتظار میرفت که رهبر بابیان شود. اما به صورتی عجیب، بهنظر میرسد که باب صبح ازل، برادر کوچکتر و ناتنی بهاءالله، را که در آن زمان ۱۸ ساله بود برای رهبری، حداقل اسماً و به صورت تشریفاتی انتخاب کرد.[۶][۶۶] به دلیل آوازه بهاءالله و اینکه حداقل یک بار فرمان قتل او توسط محمد شاه صادر شده بود، تلاش شده بود که بهاءالله به عنوان رهبر بابیان مورد توجه انظار قرار نگیرد. حتی نامههای باب به بهاءالله به اسم برادر کوچکش صبح ازل میآمد. بهاءالله، صبح ازل و یکی از منشیان باب به این توافق رسیده بودند که برای حفظ بهاءالله برادر کوچکتر به عنوان یکی از «مرایا» معرفی شده و به عنوان مقام تشریفاتی رهبری بابیان شناخته شود و در عین حال برای اینکه از گزند آسیب در امان باشد خود را مخفی نگه دارد. با این راه حل بهاءالله میتوانست آزادانه تر به فعالیتهای خود ادامه دهد.[۶۷][۶۸] به گفته امانت بسیار بعید به نظر میرسد که میرزا یحیی، نو جوانی که در ۱۲۲۹ خورشیدی (۱۸۵۰م) بیش از ۱۸ سال نداشته، توانسته باشد مستقیماً محل توجه باب واقع شده باشد، بهویژه در شرایطی که باب در حبس ماکو و چهریق از ارتباط با پیروان خود ممنوع بوده است.[۶۹] از طرف دیگر مکاوین میگوید به نظر میرسد ارجاعات متعددی در نوشتههای باب شواهدی قوی از انتخاب صبح ازل به جانشینی باب ارائه میدهند.
فإنْ طِعتَ ربَّ السَّـما فارضِهِ ___ فحـبُّ الأئمّـةِ مِن فـرضِـهِ
عرف بهاء طاهر كيف يعيش آلاف الأعوام بتراثه الإبداعي الذي لا تنتابه الشيخوخة، بل يتكشف عمقه وثراؤه مع كل قراءة جديدة على مدى الأجيال.
ولأهمية هذا الأمر وما يترتب عليه من آثار نهتم بكيفية أداء هذه الزيارة، ونقصد بالكيفية: الطريقة التي نؤدي بها هذا العمل الذي وصفه الحديث الآنف الذكر بأنه أفضل الأعمال، إذن من المسلم أن أعمال الإنسان كثيرة ويكفي في اختيار أفضلها وترجيحه على بقية الأعمال عبارة أفضل الأعمال، فما هي هذه الكيفية التي نزور بها الإمام الحسين(عليه السلام)؟